« شکوهی دیگر »
یثرب از نو زینت و زیور گرفت
رسم بالیدن به خود از سر گرفت
باز هم در عرش اعلی هلهله ست
هر ملک زین موهبت افسر گرفت
نور دیگر بر جهان پرتو فکند
گوی خاکی را به زیر پر گرفت
جلوه ای سر زد ز دامان افق
سبقت از شمس جهان گستر گرفت
ماه رادیدم که مات از روی اوست
آسمان را پرتوی انور گرفت
جن وانسان وملک در وجد و شور
هریکی ره توشه ای دیگر گرفت
تهنیت گویان ملائک جملگی
هر دو عالم را شعف در بر گرفت
جبرئیل ازعرش باصد شور و شوق
راه بیت موسی جعفر گرفت
عالم آل محمد رخ نمود
حکم تبلیغ از در داور گرفت
خاک پایش توتیای دیده هاست
از قدومش خاک نام زر گرفت
نام والایش علی موسی الرضاست
عالم از رویش شکوه و فر گرفت
منصبش از عالمی والاتر است
مرتبت از روی پیغمبر گرفت
فاطمه خیرالنسایش مادر است
عصمت از جد و اب و مادر گرفت
لب فرو بند ای حقیر ناتوان
او نصب از ساقی کوثر گرفت
لطف او شامل بود حکاک را
عالمی را رحمتش یکسر گرفت